نتایج جستجو

مورچهٔ سواری. مورچه‌های درشت. قسمی مورچهٔ درشت درازپای که تیز دود. - مثل مورچه سواری؛ دائم‌الحرکة. بی سکون. مثل مورچه سواری راه رفتن؛ دائم در حرکت بودن...

formica مونث (جمع formiche) مورچه formīca مورچه ایتالیایی: formica...

مورچه ترجمه‌ها...

مورچه...

پرنده ئ مورچه خوار...

құмырсқа مورچه...

נמלה (nemalá) مورچه...

アリ (ari) مورچه...

مورک، مورچه. فرهنگ لغت معین...

(ذَ رّ) عربی مورچه. غبار پراکنده در هوا. فرهنگ لغت معین...

مورِشْک :(moreshk) در گویش گنابادی یعنی مورچه...

شبیه به لانۀ مورچه که براثر کربوکسیلیکاسیدهای حاصل از آب‌کافت حلاّل‌های آلی کلردار و روغن‌های روان‌ساز به وجود می‌آید. «خوردگی لانه‌مورچه‌ای» هم‌ارزِ...

(نَ) عربی مورچه. نمال. فرهنگ لغت معین...

روزی پیش چشمش مورچه‌ای با بار دانه‌ای از دیوار بالا می‌رفت و می‌افتاد، اما با تکرار مورچه موفق شده این راه دشوار را بپیماید، و این عمل مورچه به شاه متواری...

(وَ لَ) فرزند،حمیدخدابخشی،ولدِچَموش،مورچه خوار سریانی اولاد. فرهنگ لغت معین...

پهلوی مورچه. کنایه از: شخصی ح قیر و کوچک. فرهنگ لغت معین انگلیسی formicary formicarm creepy ant anthill مور مادر...

(زِ یا زُ) عربی آن چه که مورچه به دهان بردارد. هر چیز اندک. فرهنگ لغت معین...

(جُ) عربی اصل، ریشه. خاک اطراف ریشة درخت. خانة مورچه. میکروب، انگل. اصیل، نجیب. جراثیم. فرهنگ لغت معین...

(~. خا) پستانداری است از راستة بی دندانان که دارای زبانی طویل و کرمی شکل و پوزه‌ای باریک و دراز می‌باشد. فرهنگ لغت معین...

(چِ) حشره‌ای است از راستة نازک بالان که تیرة خاصی را به نام تیرة مورچگان در این راسته به وجود می‌اورند. فرهنگ لغت معین نوعی حشره از شاخه بندپایان ایتالیایی...